حلقه آسمانی
حلقه آسمانی
شهید سیدمحسن صفوی
ساده بود و بی پیرایه و دل بریده از تمام منویات و مادیات . وقتی برای خرید عروسی رفتیم تنها و سكوت بود سكوت و نگاهی پر از رمز و راز. نگاهش فریاد بلند سادگی و پاكی بود. به دنبال حلقه ای بودیم تا پیوندمان را در نگاه دیگران رسمیت بخشد حلقه ای كه شاید می خواستم با آن مهر و وفا را برایش تعبیری كودكانه كنم .
تمام مغازه ها را سرزدیم و او در این مدت هیچ حرفی نزد. به آخرین مغازه كه رسیدیم مهر سكوت را شكست و گفت : « من حلقه طلا نمی خواهم »
برای لحظه ای من ماندم و اوج حیرت و تردید اما خیلی زود راه بر تردید من بست و انگشتری را كه نام پنج تن مقدس بر آن حك شده بود از انگشت خارج كرد و مقابلم گرفت . نگاه هر دوی ما چند لحظه ای بر آن متوقف شد. گفت : من به این انگشتری علاقه دارم . سه سال است كه همراه من است . خودتان را خسته نكنید... او به من فهماند پیوند واقعی دلها با توسل و توكل به این اسما مقدس محكم می گردد كه رشته پیوند دل عاشق او بودند با آستان حضرت دوست , نه با برق طلایی حلقه ای كه من در جستجویش بودم .
بزم الهی
فضای خانه را طنین صلوات ها عطرآگین كرده بود و سفره ای ساده كه قرآن مجید جلوه زیبایی و غنایش بود و آئینه ای به صافی دل محسن و چند شاخه گل كه نمود لطافت روح و طراوت وجودی اش می شد با زرق و برق و تجملات , رنگ دنیوی به این سفره داد اما صداقت و صفای قلب او مانع آن بود كه زیبایی معنوی این سفره را رنگی و جلوه ای دیگر دهد.
كاغذهای رنگی كه بر رویشان پیام تبریك و تهنیت بود دیوارهای خانه را زینت داده بودند. كسی دست نمی زد و همه با صلوات شریك در شادیمان بودند. روزی كه ما پیوند الهی باهم بودن را در میان طنین صلواتها بستیم مقارن بود با سالروز میلاد علی (ع ) اعلی ترین نمونه عدالت و حقیقت و تجلی سادگی و صداقت , ...
و ما با اقتدا به حضرتش ایمان و پاكی و صداقت را سرلوحه این عشق الهی نمودیم ...!
راوی : همسر شهید